سیدمهدی سیدمهدی، تا این لحظه: 18 سال و 1 ماه و 27 روز سن داره
زهراساداتزهراسادات، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
سید علیسید علی، تا این لحظه: 4 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

فرشته های کوچولوی من

حرف زدن زهرا خانم(۴)

سلام , زهرا سادات خانم ما,شیرین زبون و خواستنی شده,هر چی میگیم تکرار میکنه ولی چیزی که باعث شد من این پست رو بزارم این بود که زهرا سادات دیروز برای اولین بار کلمه ی میخوام رو درست گفت. منظورم دقیقا تلفظ حرف  خ  است.تا قبل از این میگفت :مینام. اونقدر ذوق زدیم و براش دست زدیم که خوشش اومده بود و تکرار میکرد و خودش میگفت ؛ دست بزنین. امروز صبح که بیدار شد گفتم :مامان شیر میخوری, گفت:مینام ,بعد با فاصله ی چند ثانیه گفت:میخوام و باز برای خودش دست زد.
29 مرداد 1393

زیارت(2)

سلام  امروز اومدم چند تا عکس بذارم از حرم مطهر امام رضا (ع)،فقط به خاطر دل اونهایی که دورند و دلشون هوای زیارت کرده. این هم فرشته های من   فقط ،التماس دعا. ...
25 مرداد 1393

صبحانه ی عجیب

سلام بگم از دیروز صبح که زهرا سادات خانم ما موقع بیدار شدن کلی بهونه گیری کرد . بعدکلی زحمت برای آروم کردنش ازش پرسیدم چی میخوای مامان برات بیارم. گفت:دإإر  دلستر نوشیدند و کمی آروم تر شد.  حالا مامانی صبحانه بیارم . نه أر بوإ    چی؟ خربزه. باخنده و تکان دادن سر ,گفت آره.خلاصه بگم که بچه ی ما دیروز صبحانه دلستر با خربزه خورد.البته دیروز رو کلا زیاد بهونه گرفت و گریه کرد .نمیدونم چرا؟ همش میگفت مامان ببل.تازه دوبار هم نگفت دستشویی داره و دوباره کار دست من داد. امروز رو ولی ظاهرا خوب شروع کرده الحمدالله.
17 مرداد 1393

خستگی

سلام . این چند تا عکس که امروز میذارم متعلق به روز بیست و دوم ماه مبارک رمضانه. اونروز ما افطاری خونه ی خاله ی کوچک من دعوت بودیم و چون قرار بود یکی دو روز بعد بریم مسافرت ، عصر زودتر از خونه رفتیم بیرون و یک سری به بازار زدیم و کمبود ها رو تهیه کردیم. درست وقتی داشتیم ماشینو جلوی خونه ی خاله پارک میکردیم دیدیم که   طفلی بچم از خستگی سرپا تو ماشین در حال حرکت خوابش برده بود.ما هم بعد گرفتن عکس واسه این که خستگیش در بره ،گذاشتیمش رو صندلی ماشینو نیم ساعتی صبر کردیم . اونوقت دم افطار که شد رفتیم مهمونی. یعنی وقتی میخوابی مامان،از فرشته ها زیباتر و معصومتری. ...
16 مرداد 1393
1